منتظریم ... همچنان منتظر ... دیگر برایمان صبری نمانده است تا خرج هل دادن عقربه ها کنیم ... چهار سال صبر کردیم ؛ (دیگر کافی است ) عمران را گذاشتیم تا توپ طلا را در دستان تو ببینیم . تو هر بار بیش از پیش می درخشیدی اما چه سود ؟ چشمشان کم سو تراز آن بود که برتری ات در نگاهشان جلوه کند . 

«برای آنان که معنی پرواز را نمی فهمند ، هر چه قدر بیشتر اوج بگیری کوچکتر می شوی ». هر چهار سال را با امید به سال بعد گذراندیم ؛ اما چه کسی می فهمد چه رنجی کشیدیم ... فریاد می زدیم اما کسی صدایمان را نمی شنید ؛ نام تو برای آنان بی مفهوم بود ، وقتی نام فرد دیگری در میان می آمد . اما کسی نمی داند که نام تو آشنا بود ؛ آنها سواد خواندنش را نداشتند ! 

امسال اما آن قدر درخشیدی که فرد دیگر جا زد و رفت ؛ می گویند : مصدوم بود ، ولی می گوییم : بهانه است ، می خواهند ارزش برتری ات را کم کنند ؛ نمی دانند که خود بی ارزش اند ، وقتی دم از عدالت می زنند اما حقت را زیر پاهایشان له می کنند . سر انجام ، روز موعود فراخواهد رسید و توپ را تو بگیری یا نگیری ، برای ما تفاوتی نخواهد کرد ؛ تو همان کریس باقی خواهی ماند ؛ برای همیشه ...


نویسنده : amir27